سه دلیل مهم توجه به موضوع کارآفرینی، تولید ثروت، توسعه تکنولوژی و اشتغال مولد است. کارآفرینی بعنوان سنبل و نماد تلاش و موفقیت در امور تجاری بوده و کارآفرینان پیشگامان موفقیتهای تجاری در جامعه هستند. توانایی آنها در بهرهگیری از فرصتها، نیروی آنها در نوآوری و ظرفیت آنها در قبال موفقیت، بعنوان شاخصهایی هستند که کارآفرینی نوین بوسیله آنها سنجیده میشود. کارآفرینان از نظر رهبری، مدیریت، نوآوری، کارایی، ایجاد شغل، رقابت، بهرهوری و تشکیل شرکتهای جدید، سهم بسیاری در رشد اقتصادی دارند. کارآفرینان و سازمانهای کارآفرین همواره سعی میکنند تا هزینههای خود را به حداقل برسانند، با توجه به منابع موجود برنامهریزی میکنند و به آنچه که نمیدانند بیشتر از آنچه که دارند میاندیشند. به همین جهت ریسکپذیرند، تحمل ابهام را دارند و به تحقیقات ارزش میگذارند. بنابر اعتقادی، در جوامع لازم است که انقلاب کارآفرینی رخ دهد بهگونهای که این انقلاب در قرن حاضر، اهمیتی به مراتب بیشتر از اهمیت انقلاب صنعتی دارد.
ویژگیهای کارآفرینان
برای مدتی نسبتاً طولانی، دانشمندان معتقد بودند که کارآفرینی موضوعی ارثی و وابسته به طبیعت و ذات افراد است و از طرق توارث انتقال مییابد و لذا کارآفرینان از افراد دیگر متمایز هستند. وبر(Weber) اولین محققی بود که بیان نمود ارزشهای عقیدتی و درونی فرد مستقیماً به رفتار کارآفرینانه منتهی میشوند.
اما مطالعات و تحقیقات بعدی نشان دادهاند که کارآفرینی و کارآفرینان، علاوه بر ویژگیهای فردی و موروثی، متأثر از محیط نیز هستند. در مجموع اینکه، کارلند(Carland) و دستیارانش انواع ویژگیهای کارآفرینان را جمعآوری نمودند که در ذیل به تعدادی از مهمترین آنها اشاره میگردد:
- آیندهنگر بودن و داشتن چشمانداز
- مصمم بودن و عزم راسخ داشتن
- مرکز قوی بر کار و نه چیز دیگر
- داشتن انگیزه قوی در کار
- وقف و ازخودگذشتگی در راستای کار و تحقق هدف
- کار را مانند بازی و تفریح دانستن
- داشتن کنترل و قدرت درونی لازم به منظور تعیین جهت و مسیر کاری خویش
- استقلال فکری در کار
- خلاقیت و نوآوری
- ریسکپذیری و تحملابهام
ویژگیهای کلیدی شخصیتی کارآفرینان
1- کانون کنترل
کانون کنترل به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتی از موضوعات مهم مورد مطالعه در رشته مدیریت سازمانی است که بر بسیاری از جنبههای رفتاری کارکنان و مدیران تاثیر گذار است. به عنوان مثال افراد دارای کانون کنترل بیرونی از ویژگیهایی مانند مسولیت پذیری کم، غیر منطقی بودن در برابر حوادث و علل رویدادها، رضایت شغلی پایین، نرخ غیبت بالا و احساس بیگانگی نسبت به محیط کار، عدم اعتماد به دیگران، انگیزش کم، اعتماد به نفس پایین و نظایر اینها برخوردارند. در صورتی که افراد دارای کانون کنترل درونی از مسولیت پذیری بالا، سلامت و بهداشت روانی بیشتر، تمایل به همکاری با دیگران و اعتماد به آنان، میل به پیشرفت و اعتماد به نفس زیاد تر بهره مندند. به طور کلی کانون کنترل عبارت است از این که شخص چگونه منبع نتایج مثبت یا منفی را به خود یا دیگران نسبت میدهد.
کانون کنترل به سه قسمت تقسیم میشود:
- کنترل درونی
کنترل درونی بدین معنی است که شخص رویداد خاصی را ناشی از رفتار یا ویژگیهای نسبتا پایدار خود میداند. به عبارت دیگر کانون کنترل درونی به این معناست که تقویت و تنبیههای شخصی حامل تلاش ورای کنترل او است.
- کنترل بیرونی
کنترل بیرونی به این معناست که شخص نوعی تقویت مثبت یا منفی را که به دنبال رفتار خاصی آمده، معلول رفتار خود ندانسته، بلکه آن را نتیجه تصادف و اتفاق و شانس تلقی میکند یا آن را به نفوذ افراد قدرتمند نسبت میدهد و با پیش کشیدن عامل محیطی، امکان پیش بینی آن را نفی میکند. بنابراین اگر مکان کنترل را بر روی یک پیوستار تصور کنیم در یک طرف پیوستار مکان کنترل، درون گرایان قرار میگیرند که معتقدند پیشامدهایی که با آن مواجه میشوند اساساً از اعمال خودشان سرچشمه میگیرد و در انتهای دیگر پیوستار، برون گرایان هستند که معتقدند بیشتر چیزهایی که برایشان اتفاق میافتد نتیجه ای از علل خارجی و فراسوی کنترل مستقیم آنهاست.
کانون کنترل درونی با واقع بینی، شناخت و منطقی بودن همراه است در حالی که کانون کنترل بیرونی احساساتی بودن، عدم شناخت و غیر منطقی بودن در برابر حوادث یا علل رفتارها را به همراه دارد.
افراد دارای منبع درونی کنترل معتقدند که روندد مثبت زندگی در نتیجه نقشه ریزی دقیق و کوشش پی گیر خود آنها به دست میآید. در صورتی که افراد دارای منبع کنترل بیرونی بین رفتار خود و رویدادها چگونگی رابطه علت و معلولی را نمیبینند و برای کوششهای خود ارزش قایل نمیشوند. آنها به کنترل زندگی خود به دست خویش در حال و آینده چندان ایمانی ندارند. در مقابل کسانی که معتقد به منبع درونی کنترل هستند بر این باورند که کنترل زندگی خود را شخصاً در دست دارند و برای مهارتها و تواناییهای خود ارزش قائل میشوند.
- کنترل درونی - بیرونی
هنگامیکه فرد از بعد کنترل درونی و از بعد کنترل بیرونی وضعیت متوسط داشته باشد، داری این نوع کانون کنترل است.
2- خلاقیت
صاحبنظران روانشناسی و مدیریت، هر کدام به نحوی در مورد اندیشیدن خلاق سخن گفته اند. توجیه روانکاوان از اندیشیدن آفریننده، متکی بر جنبههای ناهشیار اندیشیدن است. فروید اندیشیدن خلاق را نوعی رویای روز یا خیال بافی میداند که در آن، ذهن فرآیندهای ثانوی را کنار میگذارد و به فرآیندهای ابتدایی (اصلی) رو میآورد. همان تفکر دوره کودکی که در آن عروسک بیجان صاحب شخصیت و تمایلات یک آدم واقعی است و تکه چوبی به راحتی یک اسب تلقی میشود. اما در مورد بزرگسالان خلاق، حوزه عمل فرایند ابتدایی ذهن به واقعیت محک زده میشود. در مکتب رفتار گرایان آفرینندگی چیزی جز تکوین تداعی بین محرکها و پاسخهای دور از هم نیست. بر مبنای نظریه آزمونهای تداعی بعید برای اندازه گیری استعداد آفرینندگی تهیه شده است. گاهی هم سعی شده است که رفتار خلاق بر طبق الگوی شرطی شدن ابزاری توجیه شود. به همین اساس فرد خلاق در برابر رفتارهای خلاق با پاداش روبه رو میشود و به تدریج اندیشه و نیروی او در مسیر رفتارهای خلاق متمرکز میشود.
ویژگی اساسی این شیوه اندیشیدن آن است که فرد به طور گسترده به محیط توجه کرده ودرباره آن میاندیشد و حذف و سانسور شناختی در افراد خلاق کمتر صورت میگیرد.
جرسیلد (JERSILD) میگوید تصورات، اساس و پایه خلاقیت است و کودک به جای آن که محدود به محسوسات دنیای خود شود با توسعه دامنه تصوراتش دنیایی از شگفتی بر روی او باز خواهد شد.
گلندر (GOLDNER) بر خلاف کسانی که خلاقیت را مترادف تفکر غیر واقعی تلقی کرده اند ان را به عنوان یک سازمان ادراکی، تصوری معتبر معرفی میکند.
گیلفود (GUILFOLD)به دو نوع نفکر همگرا و واگرا اشاره میکند. تفکر همگرا در جهت یک راه حل صحیح که به وسیله وقایع تعیین شده است، هدایت میشود ولی تفکر واگرا که مترادف با نفکر خلاق است تفکری است که در جهات مختلف سوق پیدا میکند. البته بروز این تفکر خلاق در آدمیمیتواند متاثر از عوامل مختلفی باشد.
عوامل موثر در خلاقیت مهمترین عوامل موثر در خلاقیت افراد عبارتد از:
- جنسیت
درمورد جنسیت چنین گفته میشود که پسرها نسبت به دخترها به ویژه در دوره کودکی خلاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. قسمت عمده این اختلاف ناشی از روشهای متفاوت تربیتی است که نسبت به آنها اعمال میشود و با نشان دادن ابتکار و استعداد بیشتر مورد تشویق والدین و معلمان قرار میگیرند.
- موقعیت اقتصادی-اجتماعی خانواده
در مورد وضع اقتصادی، اجتماعی بچههایی که دارای طبقات اجتماعی – اقتصادی بالا هستند به خلاقیت تمایل بیشتری دارند تا یچههای طبقات پایین. در اکثر موارد گروه اول کودکان خود را با روشهای دموکرانیک پرورش میدهند، در حالی که گروه دوم روش سخت گیری را اعمال میکنند.
- ترتیب تولد فرد
در مورد ترتیب تولد چنین گزارش شده است:بچههایی که بعد از بچه اول متولد شده اند، معمولا خلاقیت بیشتری نسبت به بچههای اول دارند و این نتیجه این طور توجیه شده است که بچههای اول تحت فشار بیشتری جهت مطابقت با انتظارات والدین قرار میگیرند تا بچههایی که بعد از او متولد میشوند.
- وسعت خانواده
بچههایی که در خانوادههای کوچک پرورش یافته اند اگر از لحاظ سایر عوامل مساوی باشند خلاق تر از بچههایی هستند که از خانوادههای بزرگ هستند. در خانوائههای بزرگ، تعلیم و تربیت اطاعت طلبانه و فقدان اوضاع اقتصادی اجتماعی مطلوب و بیشتر محروم کننده است و با رشد خلاقیت منافات دارد.
- تاثیرات محیطی شهری
با توجه به نتایج به دست آمده، کودکان شهری درمقایسه با کودکان روستایی تمایل بیشتری به خلاقیت دارند. تربیت اطاعت طلبانه در خانوادههای روستایی در مقایسه با محیط شهری محرکهای کمتری را برای ایجاد خلاقیت عرضه میدارد.
به منظور بررسی نظریههای بیان شده تحقیقات متعددی از طریق مطالعه وضع زندگی مشاهیر و دانشمندان بزرگ به عنوان افراد خلاق و از طریق مقایسه شرایطی که گروهای تجربی خلاق و غیر خلاق درآن پرورش یافته اند صورت گرفته است از جمله تحقیقی که به وسیله رو Roe)) در زمینه خصوصیات افراد خلاق صورت گرفته است.
تصویر رو از افراد خلاق به این شرح است : نخستین کودک یک خانواده طبقه متوسط حرفه ای (قاضی، معلم یا پزشک) است که در کودکی طفلی بیمارگون بوده و شاید یکی از والدین خود را از دست داده است وبهره هوشی بسیار بالا دارد.
نتایج تحقیق مک کنیون (Me-kanion) نشان داد که افراد خلاق به طور گروهی از سطح هوش بسیار بالایی برخوردارند، قدرت تخیل قوی دارند، فردگرا و مستقل وخود پیروند وبه رفتار خود مسلط هستند.
اسپیرینگر و ویزبرگ در تحقیق خود دریافتند مادرانی که به اجبار تمایل بیشتر داشتند و فرزندان خود را موظف به انجام کار میدانستند کمتر دارای فرزندان خلاق بودند.
همچنین تحقیقات گترلز و جکسون(1992) نشان داد که کودکان واگرا از هر نظر مخالف عرف و عادت بودند. این کودکان کمتر از کودکان همگرا مورد قبول هم کلاسان یا معلمان خود بودند.
3- تحمل ابهام :
قدرت تحمل ابهام عبارت است از پذیرفتن عدم قطعیت به عنوان بخشی از زندگی، توانایی ادامه حیات با دانش ناقص درباره محیط و تمایل به آغاز فعالیتی مستقل بی آنکه شخص بداند آیا موفق خواهد شد یا خیر. به نظر میرسد که کارآفرینان به مراتب بیش از مدیران شرکتها قدرت تحمل ابهام را داشته باشند، کارآفرینان بدون اینکه احساس تهدید یا ناراحتی کنند قادرند به طور اثر بخش با شرایط و اطلاعات مبهم، ناقص، غیر قطعی، سازمان نیافته و غیر شفاف روبرو شوند و ضمن رفع ابهامات، آنها را به نفع خود تغییر دهند. در واقع ابهام سبب انگیزش آنها میشود.
کورتاکو وهاجتس در زمینه تحمل ابهام این گونه مطرح میکنندکه کارآفرینان در شروع کار با عدم قطعیت و تغییرات مداوم رو به رو هستند که منجر به ابهام و استرس در تمام جنبههای کارآفرینی میشود. کارآفرینان موفق عاشق هیجانهایی مانند ابهام هستند، امنیت شغلی و امثال آن برای آنها مهم نیست.
فرای در این رابطه معتقد است که تحمل ابهام، پذیرش عدم قطعیت به عنوان یک هنجار در زندگی است. یعنی توانایی زندگی با حداقل دانش در مورد محیط. در واقع کار کارآفرینان شروع یک کسب و کار بدون اطمینان لازم در مورد موفقیت یا عدم موفقیت، عکس العمل رقبا، یا منابع مورد نیاز است. حتی بعضی از کارآفرینان تمایل دارند موقعیتهای عدم قطعیت را با دانش جزیی تجربه کنند. کارآفرینان از مدیران بنگاههای بزرگ بیشتر تحمل ابهام دارند. در مقابل، مدیران به محیط ساختار یافته با اطلاعات کافی از محیط تمایل دارند. کارآفرینان نیازی به قطعیت ندارند، زیرا آموخته اند که موقعیت محیط مطمئن حاوی تمام جواب لازم نیست. تحمل ابهام امری مفید و ضروری برای کارآفرینان است.
وریسون در رابطه با تحمل ابهام میگوید : یکی از ویژگیهای محیط کارآفرینی ابهام، عدم ثبات و فقدان دانش پایه ای کافی است. برای بسیاری از افراد غیر کارآفرین چنین محیطی غیر قابل پذیرش است.
بودنر تحمل ابهام را به صورت تمایل به پذیرش موقعیتهای مبهم به عنوان منبع تهدید معرفی میکند. افرادی که از نظر تحمل ابهام در سطح پایینی قرار دارند از موقعیتهای سازمان نیافته و نامطمئن و سخت دوری میکنند. سطح مشخصی از تحمل ابهام برای موفقیت سازمانی مفید است. زیرا حوادث سازمانی اکثر اوقات بدون ساختار و نامطمئن هستند. از این رو، موفقیت سازمانی نیازمند تمایل و توانایی سازگاری با عدم قطعیت است.
این ویژگی با سایر ویژگیهای کارآفرین ارتباط دارد. برای مثال، تحمل ابهام با خلاقیت و توانایی تولید ایدههای بیشتر از طریق سیال سازی ذهن مرتبط است. یعنی توانایی ایده پردازی و نوآوری نیازمند برخورداری از ویژگی تحمل ابهام است. بر همین اساس نتایج تحقیقات نشان میدهد که افراد دارای تحمل ابهام تحت شرایط یکسان، ریسک بالاتری را میپذیرند.
4- ریسک پذیری
خطر پذیری به حالتی گفته میشود که فرد برای انجام کاری یا پذیرش مسئولیتی که احتمال شکست در آن وجود دارد، اعلام آمادگی میکند. خطر کردن ممکن است به آگاهی فرد از موضوع بستگی نداشته باشد و حتی فرد از نتایج و پیامدهای احتمالی آن نیز بی اطلاع باشد. ارنستو اشمیت به عنوان یک فرد کارآفرین در مورد خطر پذیری خود میگوید : هنگامیکه شغلم را به عنوان عضو گروه بُستون رها کردم، برای چهار ماه هیچ درآمدی نداشتم. برای راه اندازی کسب و کار خود باید پول قرض میکردم و نیز خانه ام را میفروختم. من آماده بودم که خود را به پرتگاه برسانم.
خطر کردن به شخصیت فرد و به نتایج کارهایی که فرد در گذشته یا حال به دست آورده است، بستگی دارد. کارآفرینان اعتدال در خطر پذیری را ترجیح میدهند یعنی موقعیتی را که در آن نه موفقیت حتمیوجود دارد و نه شکست حتمی.
هنگامیکه از ریسک بحث میشود، باید به تفاوتهای بین ریسک مطلق و ریسک متناسب و معتدل توجه کرد. در ریسک مطلق، بر خلاف ریسک معتدل، فرد خطر پذیر هیچ احتمالی برای موفقیت ندارد. اما ریسک معتدل شامل فعالیتهایی هستند که مهارت و کوشش شخص در آن نقش اصلی را ایفا میکند. ممکن است در آن فعالیتها شانس و اقبال هم نقشی داشته باشد اما تاثیر شانس به واسطه مهارت و تلاش فرد به حداقل میرسد و نتیجه کار جزء مسئولیتهای شخص محسوب میشود. به عبارت دیگر کارآفرینان از خطر استقبال میکنند، در صورتی که آن حساب شده باشد. این افراد مسئولیتهایی را که در آن هیچ گونه امکان موفقیتی وجود نداشته باشد، تقبل نمیکنند. لزوم پذیرش خطر در این زمینه جرأت است، یعنی افراد با جرأت بیشتر خطر میکنند تا افرادی که این خصیصه در آنها پایین است. خطر پذیری ویژگی ذاتی صرف نیست بلکه محیط در پرورش آن نقش اساسی دارد. خطر پذیری از یک طرف به ویژگیهای شخصیتی افراد از قبیل کانون کنترل درونی، عزت نفس، ابراز وجود و غیره و از طرف دیگر به امکاناتی که محیط در اختیار افراد میگذارد از قبیل تشویق و ترغیب والدین (شیوه فرزند پروری)، مربیان و مسئولان و حمایت دولت و غیره بستگی دارد.
5- نیاز به موفقیت یا توفیق طلبی
انگیزه موفقیت به عنوان تمایل فرد به کسب هدف براساس مجموعه ای از استاندارها است. توفیق طلبی، بیانگر گرایش همه جانبه به ارزیابی عملکرد خود با توجه به عالی ترین معیارها، تلاش برای موفقیت در عملکرد و برخورداری از لذتی که با موفقیت در عملکردهمراه است.
هر چند به طور عمومیاز این اصطلاح زیاد استفاده میشودولی اغلب آن برای همگان به طور یکسان قابل فهم نیست. مهمترین تعاریفی که از نیاز توفیق طلبی شده است عبارتند از انگیزه ای است که شخص را به فعالیت و انجام دادن کامل یک کار وادار میکند واو بدین وسیله میخواهد در دیگران اثر بگذارد.
همان طور که در تعاریف انگیزش پیشرفت مشاهده میشود، تعریف عملیاتی قابل توافق برای این مفهوم دشوار است ودلیل ان نیز ناشی از ماهیت انگیزش پیشرفت است. نخستین خصیصه انگیزه پیشرفت این است که معمولا استاندارد جالبی برای این موقعیت به کار میرود و آن ارزیابی عمل بر حسب کیفیت است.
خصیصه دیگر موقعیت پسشرفت این است که نتیجه اغلب مبهم است و آنچه که بیشتر بیان میشود این است با حد مشخصی از تلاش در گذشته چه چیزی انجام میشد یا به صورت عادت انجام میشود. سرانجام انگیزه پیشرفت اشاره میکند که یک شخص به واسطه تلاش خودش چه میتواند انجام دهد. به طور کلی وقتی انگیزش پیشرفت به کار میرود تمرکز بر این است که چطور شخص به چنین موقعیتهایی پاسخ میدهد. در مجموع برای انگیزش پیشرفت عناصری را در نظر گرفته اند که در ارزیابیها به همین عناصر امتیاز داده میشود.
ثبت نظر